ما در درمانکده روابط عاطفی با استفاده از رویکردهای علمی و اثربخش رواندرمانی و مشاوره به شما کمک می کنیم، تا از اضطراب، افسردگی، مشکلات زناشویی و روابط عاطفی خود رهایی پیدا کرده و مسیر توسعه فردی خود را رقم بزنید.
تکنیک ساده ای که اضطراب و افسردگی من را تسکین داد.

یک جلسه صندلی گشتالت درمانی زندگی من را تغییر داد!

نکات کلیدی

  • تکنیک صندلی گشتالت درمانی می تواند به افراد کمک کند تا قسمت‌های سرکوب شده، سانسور شده یا نادیده گرفته شده خود را بیان کنند.
  • ابراز بخش‌های مختلف ما می‌تواند شبیه خلق ملودی‌های باشکوه پیانو باشد که هر ملودی فریاد خیره کننده‌ای از دل است.
  • «احساس می‌کردم مانند یک برگ طلایی کوچک، که روی اقیانوس بزرگ خطرناکی شناور است، گم شده‌ام و امواج در جهت‌های تصادفی بدون هیچ کنترلی مرا هل می‌دهند.»

آیا اضطراب و افسردگی نوک کوچک یک کوه یخ است؟ اگر چنین است، چه چیزی در زیر سطح نهفته است؟ آیا آن بخش بزرگ پایین می‌تواند از احساسات سرکوب شده تشکیل شده باشد؟

وقتی بچه بودم، هرگز اجازه نداشتم احساساتم را به طور کامل بیان کنم. همه این‌ها زمانی تغییر کرد که در دهه بیستم، تکنیک صندلی گشتالت درمانی را کشف کردم، که به من اجازه داد تمام قسمت های مختلف خودم را به طور کامل بیان کنم، قسمت هایی که سرکوب شده بودند، سانسور شده بودند، نادیده گرفته شده بودند، قسمت هایی از من که حتی نمی دانستم وجود دارند.

یکی از جلسات گشتالت درمانی من در ذهنم برجسته است.

یک سال از فوت شوهرم می‌گذشت. به نظر می رسید جنگی در درون من وجود دارد که کاملاً از آن آگاه نبودم، اما مرا بسیار مضطرب و افسرده کرد.

بنابراین، به سراغ گشتالت درمانگرم رفتم که چند صندلی دایره‌وار آورد و دسته‌ای از بالش‌های رنگارنگ را روی زمین گذاشت. بعد از این‌که چند نفس عمیق کشیدم، درمانگرم از من خواست که روی بدنم تمرکز کنم. چه علائم فیزیکی داشتم؟

من سفت و گرفته بودم، همه چیز در من سفت بود، گلو، سینه‌ام، شکمم. درمانگرم از من خواست که سفتی را توضیح دهم. پس از انجام پیشنهاد درمانگرم، گفتم که من در شرف انفجار بودم، زیرا قسمت‌هایی از بدنم وجود داشت که درونم محبوس شده بود و می‌خواست بیرون برود.

درمانگرم از من خواست تا آن قسمت‌های بسته‌شده را توصیف کنم و برای هر قسمت سرکوب‌شده‌ام را روی صندلی مشخصی که با بالش انتخابی من پوشانده شده بود، بنشینم و بدون قضاوت، خود را کاملاً بیان کنم. بسیار هیجان زده شدم.

جلسه گشتالت درمانی من با استفاده از تکنیک صندلی به بخش‌های مختلف من صدایی برای ابراز داد.

بخش غمگین من:

بخش غمگین من

یک بالش خاکستری تیره انتخاب کردم و روی یکی از صندلی ها گذاشتم و تصمیم گرفتم به قسمت غمگین خودم صدایی برای ابراز بدهم. هنوز بعد از گذشت یک سال در حال غم و اندوه برای همسر مرحومم بودم و وقتی می گفتم چقدر دلم برایش تنگ شده و چقدر داغدارم، اشک از چشمانم جاری شد. اشک احساس خوبی داشت، احساسی رهایی بخش. وقتی بخش غمگین من به صورت شفاهی همه چیزهایی را که می‌خواست بیان کرد، زمان آن رسیده بود که قسمت های دیگرم را کشف کنم.

بخش عصبانی من:

ایستادم و صندلی را با یک بالش خاکستری تیره رها کردم، یک بالش قرمز را انتخاب کردم و قبل از این‌که روی صندلی بنشینم آن را روی صندلی دوم گذاشتم. این برای بخش عصبانی من بود. صدای من خیلی قوی‌تر از قبل شد. می‌دانستم که در درونم خشم دارم اما حجم زیاد آن مرا شگفت زده کرد. من از دنیا، از طبیعت، از خدا عصبانی بودم که خوشحالی را که با شوهر مرحومم داشتم از بین برده است.

درمانگرم که متوجه شد یک سونامی خشم در درون من وجود دارد، یک دسته بالش را روی هم روی یک کاناپه در همان نزدیکی قرار داد و از من خواست با تمام قدرتم به آن بالش‌ها ضربه بزنم، در حالی که در همان زمان فریاد زدم: «نه، نه، نه…» برای مدتی که به نظرم خیلی طولانی می‌آمد، اما احتمالاً چند دقیقه بود به آن بالش‌ها ضربه زدم. کمک فوری و تسکین‌دهنده بود. در این مرحله دیگر هیچ اضطراب یا افسردگی نداشتم. تمام انرژی من روی ضربه زدن به آن بالش‌ها متمرکز شده بود که من را بسیار خسته کرد.

بخش نیازمند من:

بخش نیازمند من

وقتی ابراز خشمم تمام شد، ایستادم تا قسمت‌های دیگری از وجودم را که باید شنیده می‌شد کشف کنم. وقتی با بدنم مرتبط شدم شروع کردم به بغل کردن خودم با بازوها و تکان دادن بدنم. بخش نیازمند من پدیدار شد. یک بالش صورتی روی صندلی سوم گذاشتم و روی آن نشستم. بخش نیازمند من هوس محبت و عشق می کرد. بعد از یک سال خیلی زود بود؟ بخش گناهکار من خودش را نشان می‌داد، اما متعلق به صندلی چهارم بود.

همین الان بخش‌های نیازمند من می خواستند شنیده شوند. می‌خواست بوسیده شود، نوازش شود، در آغوش گرفته شود. می خواست در آغوش یک عزیز احساس امنیت کند. احساس فوق‌العاده‌ای از این داشتم که می‌توانم آن‌چه بدنم نیاز دارد را بدون سانسور افکارم بیان کنم.

بخش گناهکار من:

سپس بلند شدم و به سمت صندلی چهارم رفتم تا قسمت گناهکار خود را بیان کند. چگونه می‌توانم به رابطه عاشقانه با مرد دیگری غیر از شوهر مرحومم که با او خیلی خوشحال بودم فکر کنم؟ چند دقیقه‌ای وقت گذاشتم تا به قسمت گناهکارم صدایی برای ابراز بدهم.

خلق میانجی‌ام و استقبال از خانواده درونی:

پس از بیان آن چهار بخش مختلف من، درمانگرم از من خواست که بلند شوم و خودم را از همه آن قسمت‌ها جدا کنم و همان چیزی شوم که او میانجی خودم می‌نامد: درک، پذیرش و استقبال از همه بخش‌های مختلف من.

یک بالش سفید روی صندلی پنجم گذاشتم و روی آن نشستم و به دایره ای که با قسمت غمگین، قسمت عصبانی، قسمت نیازمند و قسمت گناهکارم درست کرده بودم نگاه کردم. این خانواده درونی من بود، خانواده شخصی من که هر کدام باید شنیده شوند.

این یک جلسه به یاد ماندنی بود. بعد از آن جلسه، تصمیم گرفتم که زمان آن رسیده است که دوباره وارد رابطه بشوم.

بخش کاملاً گمشده من:

در اواخر همان سال، پس از شروع دوستیابی آنلاین، بخش جدیدی از من ظاهر شد. این بخش کاملاً گم شده من بود. هنگامی که داشتم یک جلسه گشتالت دیگر را انجام می‌دادم، تصویری در ذهنم ظاهر شد.

تصویری از یک برگ طلایی کوچک شناور بر روی اقیانوسی بزرگ، که توسط امواج در جهت‌های تصادفی بدون هیچ کنترلی تحت فشار قرار می‌گیرد، امیدوار، دعا می‌کند که یک ساحل امن به زودی دیده شود.

احساس می کرد که اقیانوس بسیار خطرناک است، با امواج بلند، بادهای قوی و کوسه‌ها در زیر سطح آب. هر لحظه ممکن است غرق شوم. می‌دانستم جایی در دنیا جایی امن وجود دارد که می‌توانم دوباره شادی را پیدا کنم، اما نمی‌دانستم آن ساحل کجاست. چگونه می‌توانستم آن را پیدا کنم؟

شبیه این بود که امکان داشت رابطه اشتباهی را انتخاب کنم و به خودم آسیب بزنم. آیا می‌توانم همسفر دیگری پیدا کنم؟ اگر بله، چگونه؟ کجا؟ چه زمانی؟

بخش امیدوار کننده من:

بخش امیدوار کننده من

بخش دیگری از وجودم که ظاهر شد، بخش امیدوار من بود، آن کسی که می‌دانست در جایی از دنیا مردی وجود دارد که می‌توانم دوباره با او خوشبخت باشم. من بالاخره او را در 40 سال آینده در جایی، زمانی، پیدا خواهم کرد. آن قسمت امیدبخش من قلبم را گرم کرد، حالم را خوب کرد و به من صبر داد.

این‌که می‌توانستم به طور منظم به بخش‌های مختلف بدنم صدا بدهم، به من آرامش می‌داد و بعد از هر جلسه، اضطراب و افسردگی‌ام بدون هیچ دارویی خفیف‌تر و قابل کنترل‌تر می‌شد.

برخی از افراد دوست دارند مدیتیشن، یوگا یا سایر تکنیک‌های آرامش‌بخش را برای کاهش اضطراب خود تمرین کنند، اما افراد دیگری مانند من، با گشتالت درمانی، در بیان کامل احساسات سرکوب‌شده آرامش می‌یابند.

گشتالت درمانی چیست؟

گشتالت درمانی نوعی رواندرمانی است (که توسط فریتز پرلز ابداع شده است) که آگاهی را به لحظه حال می آورد. گشتالت درمانی باعث می شود بر آن‌چه در بدن خود احساس می‌کنید تمرکز کنید و افکار تصادفی به آن احساسات متصل می‌شوند. گشتالت درمانی رویکردی تجربی دارد که فرد را به عنوان یک سیستم خودسازمانده پیچیده در نظر می‌گیرد.

روزالبا رافاگنینو از دانشگاه فلورانس در تحقیقات علمی (2019) مروری بر 11 مطالعه منتشر کرد که اثربخشی گشتالت درمانی را ارزیابی کردند. در میان مطالعات، یک مداخله گروهی گشتالت برای والدین مضطرب که فرزندانشان در مدارس ابتدایی درس می‌خواندند، نشان داد که گشتالت درمانی سطح اضطراب والدین را کاهش می‌دهد. همچنین در میان آن 11 مطالعه، مطالعه‌ای بود که در آن بیماران سالمند بهبودی در علائم اضطراب و افسردگی خود نشان دادند.

ثابت شده است که بیان احساسات در قالب کلمات، پاسخ آمیگدال و سایر نواحی لیمبیک به تصاویر ناراحت‌کننده را کاهش می‌دهد، بنابراین این می‌تواند توضیح دهد که چگونه بیان احساسات در قالب کلمات ممکن است اضطراب و افسردگی را نیز کاهش دهد.

جمع‌بندی در مورد گشتالت درمانی

همزمان با این‌که از گشتالت درمانی برای خودم و در صورت لزوم با بیمارانم استفاده می کردم، دریافتم که اجازه دادن به مردم برای بیان احساسات واقعی، عمیق و خالص، که برخی از آن‌ها به آسیب‌های دوران کودکی، نوجوانی و یا بزرگسالی مرتبط است مانند گوش دادن به کلیدهای مختلف یک پیانو است.

مثل خلق ملودی‌های باشکوه است، هر ملودی فریادی خیره‌کننده از دل، منحصر به فرد برای هر کس است که زیبایی بدیع خود را دارد و زمانی‌که به این شکل شناخته می‌شود، پایه‌ای محکم برای ساختن آینده‌ای هماهنگ را تشکیل می‌دهد.

استفاده از گشتالت درمانی برای مراجعانم سبب رشد بیش‌تر آن‌ها شد.

در مورد من، چهار سال پس از فوت همسر مرحومم، پس از ملاقات رو در رو با 120 مرد با استفاده از قرارهای آنلاین و ملاقات‌های تصادفی، سرانجام با مردی شگفت‌انگیزتر آشنا شدم که پنج سال پیش شوهر من شد. او تمام چیزی است که می‌توانستم آرزویش را داشته باشم. همزاد روحم و ساحل امنی که دنبالش بودم را پیدا کردم. قسمت امیدوارکننده من درست بود و ارزش داشت که صبور باشم.

بنابراین، اگر شما یا عزیزتان دچار اضطراب یا افسردگی هستید، با یک درمانگر تماس بگیرید. حتی اگر از قرص‌های ضد اضطراب یا ضد افسردگی استفاده می‌کنید، چند جلسه گشتالت درمانی که صدایی به تمام بخش‌های مختلف سرکوب‌شده شما می‌دهد ممکن است معجزه کند.

منبع: سایت psychologytoday

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.