خودشیفتهها، آنهایی که نمیتوانند عشق بورزند
سوزان الیوت(Susan Elliott)، در کتابش تحت عنوان ” پایان یک گذشته” ، می نویسد که فقط 3 پاسخ برای هر وضعیت وجود دارد: قبول کردن آن، تغییر آن و ترک آن. در مورد افراد خود شیفته که یکی از انواع اختلالات شخصیت محسوب می شود، نیز تنها یک پاسخ وجود دارد و آن هم ترک آن ها است.
اختلالات شخصیت از جمله اختلال شخصیت خود شیفته از اختلالات شایع و مزمن است که بیمار تن به کمک های روان شناختی نمی دهد و داشتن هرگونه مشکلی را نیز انکار می نماید. شاید خطرناک ترین ازدواج ها، پیوندهایی باشد که با افراد دچار اختلال شخصیت صورت می گیرد.
اکثر افراد جامعه درجات مختلفی از عزت نفس و اعتماد به خود را دارند. ولی برخی نیز به نظر می رسد خودخواهانه و خودپسندانه رفتار می کنند. اختلال شخصیت خودشیفته معمولاً از ابتدای تولد شروع می شود و با نادیده گرفتن احساسات دیگران، گرایش های خود بزرگ بینانه و آسیب پذیری نسبت به انتقادهای جزئی مشخص می شود. همۀ خودشیفته ها همۀ این ویژگی ها را ندارند ولی این صفات در بیشتر آنها دیده می شود.
این افراد حس خود بزرگ بینی و مهم بودن دارند و مهارت های خود را بیش از اندازه جلوه می دهند. خودشیفته ها در رابطه با دیگران دچار مشکل خواهند شد. در روابط بین فردی استثمارگر هستند و از دیگران برای رسیدن به اهداف خود سوء استفاده می کنند.
این افراد، نیاز شدیدی به توجه و تمجید دارند و می خواهند که با بهترین افراد دوست شوند و با بهترین اشخاص و بهترین موسسات در ارتباط باشند. این افراد انتظار دارند که نیازهای شان برآورده شود در غیر این صورت متحیر و خشمگین می شوند. آنها فقط نظر خود را قبول دارند و در مقابل هرگونه انتقادی واکنش نشان داده و خشمگین خواهند شد.
افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته فاقد حس همدلی هستند و در تشخیص خواسته ها، تجربه های ذهنی و احساسات دیگران دچار مشکل می شوند و از آزاری که گفته هایشان ممکن است بر دیگران تحمیل کند غافل هستند. کسانی که با این افراد در ارتباط هستند، معمولاً از سردی هیجانی و فقدان علاقۀ آن ها شکایت دارند.
این افراد معمولاً به دیگران حسادت می کنند و معتقد اند که دیگران به آنها حسادت می ورزند. نگرش های متکبرانه داشته و تحقیر کننده و رئیس بودن از جمله ویژگی های آنان است. همچنین دائماً معتقداند که همه افراد دنيا بايد به آرا و نظرات آن ها گردن بنهند و آن ها را قبول داشته باشند و تعصب عجيبى هم درباره عقايد خود دارند و به هيچ وجه زير بار عقايدى که با آنها موافق نباشند نمى روند.
خودشیفته ها صحبت زیادی در خصوص وقایع مهم زندگی و خاطرات شان نمی کنند، در صورتی که به اشتراک گذاشتن گذشته و خاطرات و تجربیات، نشانه ای از روابط صمیمی با دیگران است که خودشیفته ها فاقد آن هستند و این می تواند در زندگی آیندۀ آنان و در محیط شغلی مشکلاتی مانند طرد و از دست دادن محبت همسر و دیگران را به وجود آورد. خودشیفته ها معمولاً عاشق نمی شوند و زندگی با آنها بسیار عذاب آور است به طوری که، ديگران را نيز دچار آسيب هاى روانى جدى مى کنند، همچنین این افراد نمی توانند طرد را تحمل نمایند، بنابراین مستعد افسردگی هستند و تقریباً حقیقت را نگفته و تمایل دارند که دروغ بگویند. انسان خود شيفته به هيچ وجه شريک مناسبى براى کار و زندگى نيست.
در علت شناسی اختلال شخصیت خودشیفته نوع تربیت والدینِ آنها مطرح است؛ یا ارضاء افراطی نیازهای کودک یا ارضاء ناکافی نیازهای او.
والدین این افراد، فرزندان شان را در حد پرستش دوست دارند. توجه بیش از حد و ارزیابی اغراق آمیز والدین از فرزندان سبب می شود تا این تحسین های بیجا در آن ها نهادینه شده و فرزندانشان این نکته را که هر فردی دچار خطا می شود و دارای نقص است را یاد نگیرند.
در مقابل، بی توجهی والدین و در نتیجه احساس یاس فرزند منجر به خیال پردازی بیش از اندازه می شود تا این کمبود جبران گردد. کودکی که دائماً تحقیر شده و مورد بی مهری والدین بوده است به خودشیفتگی پناه می برد. بنابراین، سردی هیجانی و تاکید بیش از اندازه بر موفقیت ها و استعدادهای کودک، منجر به خودشیفتگی می شود.
چند تیپ فرعی نیز برای این اختلال مطرح شده است: خودشیفته نخبهگرا، عاشقپیشه، غیراخلاقی و جبرانی
خودشیفتۀ نخبه گرا، احساس افتخار و قدرت میکند و دوست دارد مقام و موفقیتهای خود را به رخ دیگران بکشد. خود شیفتۀ نخبهگرا معمولاً در حال پیشرفت است و بهشدت به ارتقای مرتبه خود مشغول است و تلاش می کند تا موقعیت خاصی را برای خود به وجود آورد و از هر فرصتی برای مشهور شدن استفاده کند.
خودشیفته عاشقپیشه، دوست دارد از لحاظ جنسی اغواگر باشد، بااینحال، از صمیمت واقعی اجتناب میکند. اینگونه افراد خیلی دوست دارند افراد سادهلوح و از لحاظ هیجانی نیازمند را وسوسه کنند و آنها را طوری به بازی بگیرند که بهطور فریبندهای نشان دهند دوست دارند با آنها رابطه نزدیک داشته باشند؛ بااینحال، تنها علاقه واقعی آنها این است که بهطور موقت از بدن پرحرارت دیگری بهرهکشی کنند.
خودشیفتههای غیراخلاقی، از این نظر که بیوجدان، حیله¬گر، خودخواه و استثمارگر هستند، خیلی به افراد ضداجتماعی شباهت دارند. حتی وقتیکه معلوم میشود آنها به خاطر انجام دادن رفتار غیرقانونی گناهکار هستند، نگرش بیاعتنایی دارند و طوری عمل میکنند که انگار قربانی را باید به خاطر توجه نداشتن به آنچه رویداده است، سرزنش کرد.
خودشیفتههای جبرانی، منفی گرا هستند و میخواهند احساسات عمیق حقارتشان را خنثی کنند. آنها میکوشند توهمات برتر بودن و استثنایی بودن ایجاد کنند.
برای تشخیص اختلال شخصیت خودشیفته از پرسشنامۀ چندوجهی مینه سوتا ۲ (MMPI-2)، پرسشنامه چند محوری بالینی میلون (MCMI-III)، آزمون رورشاخ و تست اندریافت موضوعی (TAT) نیز استفاده می شود.
این اختلال در مردان شایع تر از زنان است. باید توجه داشت کسانی که به این اختلال دچار هستند به ندرت به دنبال درمان می روند و به همین دلیل فرآیند درمان بسیار سخت خواهد شد. با این وجود در روان درمانی بر روی خود بزرگ بینی، حساسیت بیش از حد به ارزیابی شدن از سوی دیگران و عدم همدلی تاکید می شود. همچنین در شناخت درمانی، واقع گرایی، جایگزینِ باورهای غلط و خیالبافی در این بیماران خواهد شد. به دلیل آسیب پذیری این بیماران در مقابل افسردگی، داروهای ضد افسردگی نیز در درمان آن ها کاربرد دارد.