یکی از سؤالات کلیدی انسان در زندگی این است که چرا ما در زندگی رنج میکشیم؟ در پاسخ به این پرسش میبایست ابتدا درک درستی از رنج و ایجاد آن داشته باشیم. برای فهم رنج باید تفاوت آن را با درد بشناسیم. در زندگی درد اجتنابناپذیر است. کسانی را که دوست داریم خواهند مرد و امکان دارد هرچه را که داریم از دست بدهیم. چه قبل از مرگ و چه در لحظه مرگ میتوانیم به درد اجتنابناپذیر زندگی به دو شیوه پاسخ دهیم. فردی دلشکسته که از عشق دست کشیده است یا فردی دلشکسته که عشق ورزیدن را ادامه میدهد و قلبی سرشار از آن دارد با این آگاهی که هرکه باشیم روزی به علت مرگ یا ترک، محبوب خود را از دست میدهیم. شهامت میخواهد که انسان با فقدانهای اجتنابناپذیر مواجه شود و بااینوجود باز هم عاشق و پذیرای زندگی باشد.
واقعیت فقدان و یاس در بطن هر رابطهای تنیده شده است. کسانی که در زندگی دوستشان داریم میتوانند یکی از این سه کار را با ما انجام دهند وفای به عهد، درنگ و دل شکستن. نمیشود که آنها همیشه همان چیزی را بخواهند که ما میخواهیم و حتی شاید توان اجرای آن را برای ما نداشته باشند. تعارض بین امیال و آرزوها و واقعیت در ذات وجودی انسان ریشه دارد. بنابراین ما بهجای مواجهشدن با واقعیت از آن اجتناب میکنیم و دیگر قادر نمیشویم که بهصورت تأثیرگذار با آن برخورد کنیم. به همین خاطر است که بودا گفته است که رابطۀ ما با امیال منبع رنجمان است. میل به داشتن چیزی که نمیتوانیم داشته باشیم و چیزی که در واقعیت وجود ندارد باعث رنجمان میشود. وقتی میفهمیم که مردم چیزی را که ما میخواهیم نمیخواهند و خیال ما با واقعیت فرق دارد آن زمان است که برای اجتناب از درک این موضوع از مکانیسمهایی با عنوان مکانیسمهای دفاعی استفاده میکنیم. بهطور مثال آنها را انکار کرده تا از تجربۀ درد و احساسات ناخوشایند فرار کنیم. دفاعها روش مقاومت ما در برابر تعارض بین واقعیت و احساسات برخاسته درونی ما هستند.
در این زمانها میتوانیم دو واکنش داشته باشیم یکی آن که با این احساسات ناخوشایند مواجه شویم یا اینکه از روبهرو شدن با واقعیت و احساساتمان اجتناب کنیم. بههرروی اجتناب از احساسات رنج به بار میآورد. درد از دست دادن رابطه، ناخوشی و مرگ غیرقابلاجتناب است اما رنج از دفاعهایمان به انتخاب ما بستگی دارد!!
دفاعهای ما ارتباط مستقیمی با رنج و مشکلات ما دارد. اگر با سرزنشگری و خود تحقیری از احساساتمان اجتناب کنیم افسرده میشویم، تماسمان را با خودمان و زندگی از دست میدهیم، اگر احساسات خود را در رابطه سرکوب کنیم خود را گرفتار روابط دردآور میکنیم. بنابراین به نظر بودا راست میگوید که دفاعها یعنی مقاومت ما در برابر آنچه مولد نشانهها و مشکلاتمان هستند!!
بنابراین ما زمانی می توانیم از درد و رنج رها شویم که با احساسات درونی مان که سال ها از آن اجتناب می کردیم مواجه شویم. هم چنین درمانی موفق است که به افراد کمک کند دفاع های خود را شناخته و با احساسات سرکوب شده درونی مواجه شوند و آن ها را در زندگی تجربه کنند.
منبع: هم آفرینی تغییر
جان فردیکسون