در یک عصر بهاری در پارک مشغول مطالعه کتاب هستید و غرق عوالم خود که ناگهان صدای جیغ کودکتان شما را به پارک و زمین بازی برمیگرداند تا متوجه دعوای نه چندان شدید دو کودک بر سر نوبت استفاده از تاب شوید. مطمئنا تمایل زیادی دارید تا به دفاع از کودک خود بروید و مداخله کنید و نگذارید حق فرزندتان پایمال شود اما در چنین موقعیتهایی چه تصمیم بهتر است اتخاذ شود تا هم امنیت طرفین دعوا تضمین شود هم به آنها مهارتی آموخت که در آینده که شاید ما دیگر حضور نداریم به کارشان بیاید.
طبیعتا مشاهده گریه و جیغ بچهها به خصوص اگر بچه خودمان باشد یا دیدن کتک خوردن او از سوی فرد دیگر صحنهای نیست که براحتی قابل تحمل باشد و همراه با احساس خشم، اندوه و ترحم خواهد بود که ما را به اقدام فوری وامیدارد اما برای اینکه بتوان در چنین موقعیتهایی اقدام مناسبی صورت داد لازم است ابتدا بر هیجانات خود مسلط شویم و کمی خونسردانه رفتار کنیم. اقدامات بعدی بسته به شدت ماجرا میتواند متفاوت باشد.
در زمانهایی که درگیری شدید است و میتواند به آسیب جدی طرفین منجر شود طبیعتا مهمترین کار جدا کردن آنهاست. ولی این کار نباید یک طرفه صورت گیرد. به گونهای که فرد جدا شده گمان کند تنها خود مهاجم و طرف مقابل قربانی فرض شده. میتوان با حایل کردن بدن خود بین آنها فاصله مناسبی را بوجود آورد که هیچ کدام نتوانند به دیگری ضربه بزند. در مورد کودکان کوچکتر این اقدام کاملا عملی است ولی اگر کودکان کمی بزرگتر باشند شاید بهتر باشد دو نفر این کار را انجام دهند و هرکدام همزمان یکی از آنها را نگه دارند.
اقدام بعدی در تنشهای شدید آرام کردن فضا و دعوت همگی به حفظ آرامش است. این کار میتواند از طریق نوشیدن یک لیوان آب، شستن سر و صورت با آب خنک، یک شوخی با مزه یا منحرف کردن حواس آنها به موضوعی بی ربط صورت بگیرد. در این مرحله لازم است نه فقط طرفین دعوا که همه کسانی که به نوعی با درگیری ارتباط دارند به آرامش برسند چون تحریک هرکدام میتواند مجددا تنش تازهای ایجاد کند.
پس از چند دقیقه که آرامش نسبی حاکم شد زمان گفتگو است. شاید تصور کنیم این آرامش پابرجاست و بهتر است موضوع را فراموش کنیم و دیگر حرفش را پیش نکشیم تا مبادا آتش دیگری شعله ور شود ولی باید دانست که هنوز آتش خاموش نشده و فقط زیر خاکستر مخفی است و میتواند هر زمان دیگر با یک تنش کوچک شعله ورتر از قبل سربرآورد. برخی هم فضای ایجاد شده را مناسب نصیحت و بیان حرفهای کلی و تکراری میبینند و طرفین را به دوستی و محبت و بغل کردن همدیگر وامیدارند و خشم پشت لبخندهای تصنعی آنها را که هر لحظه ممکن است در جای دیگر دوباره دردسری درست کند، نادیده میگیرند. در حالی که بهتر است از این زمان برای حل مساله بهره برد. از آنها بخواهیم مسالهای که باعث تنش شده را توضیح بدهند. طبیعی است که ممکن است آنها به جای بیان مساله مشکلات را بگویند (برای دانستن تفاوت مساله و مشکل میتوانید به مقاله مهارت حل مساله مراجعه کنید) یا اغلب طرف مقابل را مقصر بدانند یا احساسات خود را به شکل خام بروز دهند. وظیفه ما در اینجا اصلاح گفتههای آنهاست به گونهای زهر کلامشان گرفته شود و احساس پشت آنها به روشنی بیان شود و نقش گوینده در مساله مشخص گردد. سپس جمله اصلاح شده را به گوینده بازتاب دهیم و منتظر پاسخ طرف مقابل باشیم تا به همین ترتیب مکالمه ادامه پیدا کند.
برای مثال جملات زیر یک نمونه مکالمه موثر است.
– اون بهم فحش بدی داد.
+ تو از این که کلمات ناراحت کنندهای شنیدی دلخوری.
– مثل گاو سرش رو انداخت پایین و اومد جلوی صف.
+ تو دیدی که اون نخواست نوبت رو رعایت بکنه و جلوی صف وایساد و تو از اینکه داره حق بقیه و خودت رو ضایع میکنه احتمالا عصبانی شدی.
– من کاریش نداشتم و یهو اومد من رو هل داد.
+ تو نمیدونی چرا هل داده شدی و از این اتفاق تعجب کردی و الان پریشون هستی.
همچنین میتوان با جملاتی آنها را به مکالمه بیشتر دعوت کرد. برای مثال:
+ چطوره ازش بپرسیم منظورش از گفتن این کلمات چی بوده؟
+ شاید بهتر باشه نظر اون رو هم راجع به این اتفاق بپرسیم تا بهتر بتونیم تصمیم بگیریم.
+ فکر میکنم تو دوست داری علت اتفاقی که برات افتاده رو بدونی و به نظرم بهتره از اون بپرسیم علت این کارش چی بوده؟
با مدیریت صحیح این مکالمهها میتوان امیدوار بود علاوه بر تمرین داشتن یک گفتگوی سازنده، به فهم بهتر مساله و حل آن نیز نزدیک شویم. دقت به این موضوع اهمیت دارد که نباید اجازه دهیم ما را در جایگاه قاضی قرار دهند و از قضاوت و صدور حکم خودداری کنیم. تنها مانند یک وکیل جملات آنها را به گونه موثر بازتاب دهیم و رعایت انصاف را برای هر دو طرف داشته باشیم. شاید فرزندمان انتظار داشته باشد، به حمایت از او برآییم و حق را کامل به او دهیم، هرچند ممکن است نتوانیم به نیرویی که ناخودآگاه ما را به این سمت سوق میدهد غلبه کنیم، اما قضاوت یک طرفه اثر منفی بر هر دو طرف خواهد گذاشت. پیامی که به فرزند خود میدهیم این است که در هنگام بروز هرگونه مشکل با همسالان میتواند از حمایت یک بزرگتر به نفع خود سود ببرد و بهترین راه مقابله فرار به سمت بزرگترها و پنهان شدن پشت سر آنهاست. به طرف مقابل نیز این پیام داده میشود که نباید در بروز مشکلات به بزرگسالان غریبه اعتماد کرد و اجازه مداخله به آنها نداد و باید از چشمشان پنهان شد.
تبدیل چالش و تهدیدها، به فرصتهای یادگیری و کسب مهارت، کار دشواری است که نیاز به تامل و تمرین بسیار دارد. نکات گفته شده شاید شروعی است برای قدم گذاشتن در این مسیر. اگر در این راه به هر چالشی برخوردید حتما در قسمت نظرات با ما و سایر خوانندگان در میان بگذارید.